Web Analytics Made Easy - Statcounter

ایسنا/آذربایجان شرقی شب از نیمه گذشته بود و غرش سهمگین توپ‌ها به صدا درمی‌آمد. گلوله‌های آتشین، مشق خون کرده و لب‌ها به خاموشی می‌گراییدند. تنها یک روز بود که عملیات والفجر مقدماتی شروع شده بود و ته تغاری خانه بر اثر اصابت ترکش از همراهی با دوستان همرزمش جا ماند و زیر آتش خانمان سوز متجاوزان بعثی، دل در گرو عشق محبوب بست و عاشقانه مقاومت کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سهم این پسر جوان از عاشقی پایی بود که با مین، ترکش و خمپاره هم‌آغوش شد و جای خالی اش برایش یادگاری از دوران عشق به وطن و دفاع از ناموس شد تا خاطرات چندین ساله اسارت را برایش تداعی کند.

شب سختی را پشت سر گذاشت. بر اثر برخورد ترکش، بیهوش شده بود و حال مساعدی نداشت. همراه عراقی‌ها، شهرها را می‌گشت. آن هنگام به هوش آمد که چند نفر با روپوش سفید بالای سرش بودند و به گمانش طبیب‌ هستند تا مرهمی بر روی زخمش باشند، اما زهی خیال باطل.

با زبان فارسی می‌گوید: «پایم را بدون بی‌حسی نبُرید ...» اما کو گوش شنوا؟ چهار دست و پایش را به تخت بسته و کار خودشان را عملی کردند. با تیغ جراحی، پا را بریده و ترکش را بیشتر داخل پا فرو بردند.

از هیچ چیز خبر نداشت. تا چشم باز کرد با دو پای زخمی بخیه زده و پانسمان شده مواجه شد. بعد از آن هم، شش ماه اردوگاه عراق را با خون و چرک پایش سپری کرد.

طی این مدت نیز ترکش داخل پا زنگ زده و موجب اذیتش می‌شد اما چاره‌ای جز صبر کردن نداشت. بعد از شش ماه، ترکش را از پایش درآورده و به عنوان سندی برای خاطرات جنگش نگه داشت اما در تفتیش عراقی‌ها، تنها خاطره اسارتش را گرفتند ولی خوشبختانه این بار خوش شانس بود و تنبیه نشد!

او ۹۰ ماه و ۱۳ روز زیر شکنجه‌های نیروی‌های عراقی ایستادگی کرد.

بخشی از روایت یعقوب طرح‌نو، رزمنده دوران دفاع مقدس را بازگو کردیم که به دعوت امام راحل لبیک گفته و برای دفاع از ناموسش راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.

دوستانم از جبهه می‌گفتند اما دلم نلرزید

حال در ادامه سخنان این رزمنده دوران دفاع مقدس به روایت‌هایش از جنگ و دلداگی در این راه می‌رسیم. وی در نقل زندگی در بند اسارتش اینگونه روایت می‌کند که:

سال ۱۳۶۰ دیپلم گرفتم و همان موقع در کمیته استخدام شدم. اهل جنگ و جبهه نبودم. همه‌ی دوستانم از خاطرات جبهه تعریف می‌کردند اما راستش را بخواهید، دلم نلرزید و عاشق جبهه و جنگ نشدم.

اینگونه عاشق جبهه شدم ...

عراقی‌ها به بستان(دشت آزادگان) حمله کرده بودند و این شهر  ۱۴ ماه را در دست عراقی‌ها با ظلمت سپری کرد. آشوب در زندگی بستانی‌ها حکم فرما بود و عراقی‌ها نصف شب با شکستن در و پنجره به خانه‌ها هجوم آورده و هر چیز گران قیمتی که بود برای خود برمی‌داشتند تا این‌که این خبر به گوش امام خمینی(ره) رسید و بسیار ناراحت و متاسف شدند و دستور دادند تا بستان را از تسخیر آن‌ها درآورند اما این امر غیر ممکن بود ولی دستور امام(ره) بود و باید اجرا می‌شد.

این حمله، دلم را لرزاند و عشق را در وجودم کاشت و تصمیم گرفتم خودم را با مین و خمپاره هم‌آغوش کنم. دیگر خونم به جوش آمده بود. با دوستانم عهد بستیم که یا برویم و شهید شویم و این روزها را نبینیم و یا دشمن را محو و نابود کنیم تا دستشان به خاک و ناموسمان نرسد. قدم در راه عشق و ایثار نهادیم اما افسوس می‌کشیدیم که چرا تا به الان برای دفاع از ناموس، خونمان در رگ نجوشیده بود!

یعقوب طرح‌نو (نشسته از راست)

بدون اجازه پدر در سال ۱۳۶۱ راهی جبهه شدم. به پدرم گفتم که چند روزی برای اردو به رامسر می‌روم. از این ماجرا فقط برادرم و مادرم باخبر بودند. بعدا که فهمید با هزار خواهش و تمنا راضی شدند تا در جبهه بمانم. گروه دوستانه ۳۰ نفره بودیم با همدیگر از کمیته تبریز به کمیته تهران منتقل شدیم و از آنجا نیز به تیپ ۱۵ امام حسن(ع) اهواز رفتیم.

گواهی جبهه ندارم

با نیروهای تبریز اعزام نشده بودیم، برای همین الان گواهی جبهه نداریم. جهانبخش مختاری، جانباز دفاع مقدس است که گواهی داده بود آن زمان این چند نفر در گردان من بوده و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرده‌اند و برخی نیز اسیر و برخی دیگر شهید و مفقودالاثر شدند اما این گواهی نیز قابل قبول نیست. تنها صلیب سرخ گواهی آزاده بودنمان را تائید کرده است.  

داستان اسارت 

عملیات والفجر مقدماتی بود. بنی صدر نقشه عملیات را در اختیار دشمن قرار داده بود و آن‌ها می‌دانستند که تعداد عظیمی از ایرانی‌ها قصد حمله دارند. حمله‌ی ما به محاصره آن‌ها ختم شد. فکر نمی‌کردیم که بنی صدر اینقدر ملعون باشد که جان نیروهای ما را به خطر بیندازد.

نزدیک نماز صبح بود که فرمانده متوجه خیانت بنی‌صدر شد و با بی‌سیم دستور داد که پراکنده شویم. برخی تا فهمیدند توانستند فرار کردند اما دشمن تا دندان مسلح و آماده بود و بسیاری از همرزمان در آن عملیات شهید و اسیر شدند.

چند ثانیه‌ با شهید شدنم فاصله داشتم

هنگام عقب نشینی ۳۰ نفر باهم بودیم. دو نفر از دوستانمان مجروح و بقیه اما سالم بودیم. همه‌ی ما را اسیر کردند و به داخل کانال بردند و همه چیز را از اسلحه تا دوربین عکاسی و پول از ما گرفتند. آن دو مجروح هم بعدها به مراد دلشان رسیدند و جام شیرین شهادت را نوشیدند. بعثی‌ها قصد داشتند تا ما را بکشند. نشسته بودیم که نیروی عراقی تیربار را دستش گرفت و نوار را روی آن گذاشت و کشید و منی که نفر اول بودم، با مرگ فقط چند ثانیه فاصله‌ داشتم. در آن لحظه هیچ ترسی نداشتیم. روحیه ما بالا بود زیرا امام خمینی(ره) فرموده بودند که «چه بکشید و چه کشته شوید ما پیروز هستیم.»

در ادامه این حالت، نیروهای خودی حمله کردند و عراقی‌ها تا دیدند که نیروهای ایرانی در حال هجوم هستند، اسلحه را بر روی زمین گذاشته و فرار کردند و نیروهای ایرانی، ما را آزاد کردند اما در این حین بود که من زخمی شده و به اسارت گرفته شدم. از پا مجروح بودم و نتوانستم دوستانم را همراهی کنم. در آن جمع فقط من اسیر شدم و بقیه‌ی دوستانم برگشتند.

خاطرات تلخ و شیرین اسارت

هر گونه اقامه نماز جماعت و دعای دسته جمعی در اسارت ممنوع بود و مجازات داشت. مثلا اگر می‌دیدند که یک نفر به تنهایی نماز می‌خواند یا دلتنگ خانواده شده و با خدای خود راز و نیاز می‌کند و چشمانش خیس اشک می‌شد، نیروهایی عراقی با زور می‌پرسیدند که «برای چه گریه می‌کنی؟ باید بگویی!». وقتی نمی‌خواست که دلیل گریه‌اش را بگوید، عراقی‌ها می‌گفتند «آهان... از خدا می‌خواستی که صدام سرنگون شود!» و او را شکنجه می‌کردند. این شکنجه هم بسته به رحم و مروت شکنجه‌گر داشت که چگونه او را مجازات کند.

اتاقی بود که کابل‌های نازک و ضخیم از دیوار آن آویزان بودند که نیروهای ایرانی را با آن محاکمه می‌کردند. به عنوان مثال کابل نرم، پوست را می‌کَند و کابل محکم نیز استخوان را می‌شکست. دوباره بعد از شکنجه با این کابل‌ها هم فرد را مجبور می‌کردند تا با پاهای آلوده به خون و زخم روی شن‌های گرم راه برود؛ به جرم این‌که نماز خوانده و سر نماز گریه کرده و از خدا خواسته که صدام سرنگون شود.

آن زمان، حاج آقا سید محمد حسن ابوترابی، نماینده ولی فقیه در قزوین بود که همراه ما اسیر شده بود. آنقدر مومن و با اخلاص بود که به عنوان رهبر معنوی ما شناخته شد و چون عراقی‌ها می‌دانستند که او رهبر ما است، او را بیشتر مورد شکنجه قرار می‌دادند. یک روز صلیب سرخ آمد و به او گفت که «شنیده‌ایم شما را زیاد شکنجه می‌کنند» اما حاج آقا با قاطعیت گفت که «نه چنین چیزی وجود ندارد شاید فرد دیگری را شکنجه می‌کنند» بعد از رفتن نیروهای صلیب سرخ، فرمانده اردوگاه، حاج آقا را صدا زد و به او گفت که «من خودم تو را شکنجه کردم، ولی صلیب سرخ می‌گوید که تو منکر آن هستی. چرا انکار کرده‌ای؟» حاجی در جواب به او گفت: «من و تو مسلمان هستیم و یک اختلافی بین ما وجود دارد، ولی آن‌ها مسلمان نیستند. خداوند متعال گفته است که اگر مسلمانی با مسلمان دیگر اختلاف دارد نباید به غیر مسلمان مراجعه کند. من هیچ وقت شکایت شما را پیش آن‌ها بازگو نمی‌کنم.» آن موقع فرمانده به قدری با این حرف منقلب شده بود که به دست و پای او افتاد تا او را ببخشد.

زمزمه‌ی «خدایا فقط خودت»/ خدا را پیش رزمندگان حس کردم

در اسارت اجتماع بیش از دو نفر ممنوع بود. وقتی چند نفر با هم دعای کمیل یا ندبه می‌خواندند، شکنجه می‌شدند. صبح روز جمعه بعد از ۱۵ ساعت در آسایشگاه ماندن قرار بود که به خودمان برسیم اما همان روز ۵۰۰ نفر در آسایشگاه جمع شده و دعای ندبه خواندند و من نگهبان بودم تا هر موقع عراقی‌ها بیایند به آن‌ها بگویم که متفرق شوند. نگهبان عراقی داخل اتاق، حیاط را دید می‌زد و به این موضوع شک کرده بود که چرا هیچکس در حیاط نیست. از دور دیدم که به سمت آسایشگاهی که بچه‌ها مشغول دعا هستند قدم برمی‌دارد. به ذهنم خطور کرد که سه بار سوره‌ی توحید بخوانم اما به قدری هول شده و نگران بودم که یادم نیامد. استرس گرفتم که اگر در آسایشگاه را باز کند و بچه‌ها را در حال دعا ببیند، همه را شکنجه می‌کند و زیر این شکنجه هم دست کم چندین نفر طاقت نمی‌آوردند. گفتم بزار صلوات بفرستم تا بلکه چشمش کور شود و چیزی نبیند اما امان از ذهنم که یاری نکرد. آخر سر گفتم «خدایا فقط خودت...». نگهبان تا پنج متری آسایشگاه آمد و از همان جا برگشت و دیگر به راهش ادامه نداد. آنجا وجود خدا را پیش آن همه رزمنده احساس کردم. خدایی که به آن ایمان راسخ داریم.

ایمان قوی و محکم به خدا باید در بند بند وجود انسان‌ها رسوخ کند تا بتوانند قدم در راه معنویت بگذارند. امام خمینی(ره) اینگونه خطاب می‌کند که جنگ نعمت است. این جمله را اگر کسی بفهمد می‌داند که باید قدم در راه جهاد بگذارد. ما مردان دیروز و امروز هستیم و هیچ هراسی از جنگ نداریم. ما سعی داریم تا راه دلاورمردان عاشورایی را برویم و اگر ولی امر جامعه، دستور صلح دهد، صلح می‌کنیم و اگر فرمان جنگ دهد تا پای جان قدم در راه سعادت می‌گذاریم.

دوستانمان جلوی چشمانمان پر پر شدند و خیلی از آن‌ها حتی مزاری ندارند. اما ما معتقد بودیم که ما نیز روزی به آن‌ها می‌پیوندیم، غافل از آن‌که به مراد دلمان نرسیدیم.

به گزارش ایسنا، یعقوب طرح نو متولد ۲۹مرداد سال۱۳۴۲ در تبریز است و ته تغاری خانواده پنج نفره بود که در ۱۸بهمن سال ۱۳۶۱در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت عراقی‌ها درآمد. وی در پنجم شهریور ۱۳۶۹ نیز از بند اسارت آزاد شد.

وی در سال ۱۳۷۱ تحصیلات مقطع کارشناسی خود را در رشته‌ی ادبیات انگلیسی ادامه داد و در سال ۱۳۹۴ با رشته‌ی الهیات گرایش قرآن و حدیث فارغ التحصیل شد.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی سیاسی دفاع مقدس جانباز استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها استانی سیاسی هفته دفاع مقدس استانی علمی و آموزشی استانی ورزشی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها عملیات والفجر مقدماتی قدم در راه عراقی ها صلیب سرخ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۷۵۰۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ربیعی: مقصر شکست من هستم ولی توقع بیشتری داشتم

سرمربی تیم فوتبال ذوب‌آهن گفت: اگر خواستید تیتر بزنید، بنویسید مقصر شکست من هستم اما توقعم از بچه‌ها بیشتر است. - اخبار ورزشی -

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، محمد ربیعی در نشست خبری بعد از بازی ذوب‌آهن مقابل استقلال خوزستان در هفته بیست و پنجم لیگ برتر، گفت: پیروزی نساجی را به آنها تبریک می‌گویم.  به هر دو تیم خسته نباشید و خداقوت می‌گویم. در رابطه با بازی هم باید بگویم که روند بازی کاملاً تحت تاثیر گل اول نساجی قرار گرفت. بازی اصلاً شکل نگرفت. به بچه‌ها در مورد نقاط قوت نساجی که ضربات ایستگاهی است، تاکید کرده بودیم. با اینکه در  نیمه اول موقعیتی به نساجی ندادیم اما 2 گل خوردیم.

وی افزود: در نیمه دوم مجبور شدیم، بازتر بازی و انتحاری حمله کنیم. طبیعی بود که بعد از آن حملات، تیم رقیب دست به ضد حمله بزند ولی با توجه به این موضوع نیمه دوم چند موقعیت خوب داشتیم که دروازه‌بان تیم نساجی خوب عمل کرد. او سه موقعیت را به خوبی گرفت. جزو آن بازی‌هایی بود که توقعم از بچه‌ها خیلی بیشتر بود. این شکست می‌تواند چندین عامل داشته باشد. واضح بود که از لحاظ سطح انگیزشی نساجی از ما بالاتر بود و با وجود هواداران‌شان، چه بسا آنها میزبان بودند.

سرمربی ذوب‌آهن گفت: در فولادشهر در احاطه هواداران تیم نساجی بودیم. شاید دلیل دیگر این بود که آنها برای اینکه سقوط نکنند، بیشترین تلاش خودشان را انجام دادند. همه مرا می‌شناسند در کار سختگیر هستم. با توجه به تاکیداتی که داشتم قطعاً با برخی برخورد می‌کنم. ناراحت باخت نیستیم. الان قصد ندارم باخت را به گردن فرد دیگری بیندازیم، قطعاً من مقصرم. از همگی عذرخواهی می‌کنم.اما از شاگردانم توقع بیشتری داشتم. جدا از اینکه آنها 10 - 12 روز استراحت داشتند ولی ما 120 دقیقه در جام حذفی بازی داشتیم. از بازی پرفشار تبریز به این مسابقه آمده بودیم.

ربیعی با اشاره به تعدد بازیکنان مصدوم تیمش، عنوان کرد: 7 یا 8 بازیکن مصدوم داریم. نسبت به بازی قبلی هم 3 بازیکن خودمان را در اختیار نداشتیم. امروز در لیست 20 نفره ماه 4 بازیکن جوانان و امید حضور داشتند. 3 بازیکن زیر 23 سال  که 2 نفر آنها دروازه‌بان بودند. از این بابت اصلاً گلایه ندارم. بازیکنان جوان باید فرصت بازی داشته باشند. آن تیم تلاش بیشتری کرد و انگیزه زیادتری داشت، توانست برنده شود. این بازی برای ما  تمام شد و باید خودمان را برای بازی بعد آماده کنیم.

وی درباره اینکه به نظر می‌رسد بازیکنان ذوب‌آهن نسبت به جایگاه‌شان نساجی را دست کم گرفتند، تصریح کرد: بعید می‌دانم. حتی اگر چنین تفکری در تیم باشد، من مقصر این قضیه هستم. اصلاً چنین چیزی نیست که رقیب را دست کم گرفته باشند. در لیگ برتر اصلاً بازی آسان نداریم. چرا باید رقیب را دست کم بگیریم؟ وقتی هفته گذشته این تیم  تراکتور را شکست داده است. این تیم در همین اصفهان با سپاهان مساوی کرد. دلایلی که شمردم برای شکست‌مان نزدیک‌تر بود. گل ابتدایی نساجی روی روند تمرکزی بازی خیلی تاثیرگذار بود. باید تیم ما سریع‌تر خودش را در زمین سریع‌تر جمع و جور می‌کرد.

سرمربی ذوب‌آهن راجع‌به استفاده از بازیکنان کم سن و سال در جمع سبزپوشان، عنوان کرد: برای آینده‌سازی نیست، ما همینقدر بازیکن داریم! البته این بد نیست که  نسبت به سال‌های گذشته تولیدات بیشتری از آکادمی داشته باشیم. امسال 4 یا 5 بازیکن جوان داشتیم به جز ارشیا سرشوق که رده سنی امید است. محمدحسین اسلامی را جزو این دسته نمی‌دانم. به هر حال تیم جوان است. جوان‌ها مثل مختاری، شریعت‌زاده و یوسفی باید این را بدانند که در آینده هیچ موقعیتی به دست نمی‌آید مگر با تلاش و پشتکار زیاد و شبانه روزی. من اینجا نیامدم که بگویم فلانی مقصر است. اگر خواستید تیتر بزنید، بنویسید مقصر شکست من هستم اما توقعم از بچه‌ها بیشتر است.

ربیعی گفت:  روزهای سختی است که ما در میانه جدول قرار داریم. شانسی برای بالا رفتن نداریم اما این دلیل نمی‌شود که  بازی را از دست بدهیم. باید با تمامی قدرت، همه بازی‌هایمان را با تمام جدیت برنده شویم. حتی اگر بازیکنان بسیار زیادی را هم به علت مصدومیت و محرومیت نداشته باشیم. ما یک تیم در کنار هم هستیم و باید نهایت انرژی خودشان را بگذارند.

وی در مورد اینکه چرا با وجود موقعیت‌سازی زیاد، ذوب‌آهن نمی‌تواند از آنها استفاده کند و در پایان بازی حسرت موقعیت گل‌هایش را می‌خورد، اظهار داشت: اگر بخواهم فنی توضیح بدهم، وظیفه من مربی در ساختار تاکتیکی تولید حمله و فرصت است. وقتی نمی‌توانند از این موقعیت‌ها استفاده کنند، من چه کار کنم؟ اگر فقط در  10 دقیقه پایانی بازی دقت کرده بودیم، برنده از میدان خارج شده بودیم. اصلاً بقیه بازی به کنار. در بازی شمس‌آذر که شکست خوردیم، 48 درصد شانس گل داشتیم. شما دقت کنید گلی که از شمس آذر خوردید نسبت به گلی که از خوزستان دریافت کردیم.

سرمربی ذوب‌آهن راجع‌به عملکرد گلرهای ذوب‌آهن عنوان کرد: امروز پارسا جعفری گل بدی خورد. محسن فروزان هم با آن همه تجربه در بازی قبلی گل دریافت کرد که من انتظار نداشتم ولی هر دوی آنها بازی‌های بسیار درخشانی برای ما داشتند. یادمان نمی‌رود در همین جا محسن فروزان بازی بسیار درخشانی مقابل پرسپولیس انجام داد. پارسا هم در بازی‌های اخیر عالی عمل کرده است. من مربی‌ای نیستم که به خاطر یک یا 2 اشتباه عملکرد خوب شاگردانم را نادیده بگیرم. به همین خاطر است که اینجا می‌گویم توقع اشتباه از شاگردانم نداشتم. مثل کوه پشت پارسا جعفری و محسن فروزان هستم.

ربیعی در پایان گفت: در آخرین کنفرانس خبری تیم ذوب‌آهن  آن چیزی که برای آینده ذوب‌آهن نیاز است را بیان خواهم کرد. ذوب آهن تیم کبیر و بزرگی است و افتخار می‌کنم اینجا هستم و بابت باخت امروز از هواداران تیم عذرخواهی می‌کنم.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • جام ملت‌های زیر ۲۳ سال آسیا/عراق با بازیکن مس رفسنجان به المپیک رسید
  • صعود عراق به المپیک برای نویدکیا گران‌ تمام شد
  • بازسازی چهره زن عراقی از ۷۵۰۰۰ سال پیش / عکس
  • شاهرخ‌خان در تهران دستگیر شد
  • ربیعی: مقصر شکست من هستم ولی توقع بیشتری داشتم
  • مشارکت دانشجویان عراقی در جنبش جهانی حمایت از فلسطین
  • مجموعه خبری ۳۰۰ ثانیه
  • تخریب ۸۰ درصد مدارس غزه و تبدیل آن به بازداشتگاه و مرکز شکنجه
  • خشم محافل عراقی از دخالت‌های گسترده سفیر آمریکا در بغداد
  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود